روضه الحسین علیه السلام - به یاد شهید ابراهیم هادی رضوان الله علیه
روضه الحسین علیه السلام - به یاد شهید ابراهیم هادی رضوان الله علیه

روضه الحسین علیه السلام - به یاد شهید ابراهیم هادی رضوان الله علیه

یاد باد آن روزگاران یاد باد

تابستان سال ۷۸ با عده ای از دوستان عازم منطقه عملیاتی طلاییه شدیم. نزدیک غروب آفتاب مینی بوس پشت سر تویتای برادر علیرضا وارد مقر تفحص طلاییه شد. بعد از نماز و شام به همراه علیرضا و دو نفر دیگر از بچه ها به سمت کانال سوییپ به راه افتادیم. علیرضا پشت فرمان بود و من هم کنارش نشسته بودم، در پشت تویتا هم دو نفر نشستند. علیرضا ضبط قراضه قرمز رنگش را به من داد و گفت: بیا، این نوار رو بذار تا کانال گوش بدیم. من نوار حاج اصغر زنجانی رو گذاشتم و هر چه کردم ضبط کار نکرد. علیرضا ناراحت شد و گفت: ول کن کار تو نیست من زبون اینو می دونم.

لحظه کوتاهی بعد آرام آرام به هوش آمدم. داشتند من را از ماشین خارج می کردند. در آن تاریکی موقع نشستن روی زمین متوجه شدم اتفاقی برایمان افتاده. حس می کردم صورتم گرم و خیس است دستم را به صورتم کشیدم و متوجه خون صورتم شدم. از سر خوردن قطره های خون روی صورتم لذت می بردم و از خدا می خواستم که این لذت در این سرزمین پاک تا بی نهایت زمان ادامه داشته باشد.

علیرضا فرمان را رها کرده بود و داشت ضبطش را درست می کرد. ماشین از جاده خاکی خارج شده بود و داخل چاله های کنار راه افتاده و پرت شده بود. بچه ها از پشت ماشین هر کدام به سمتی پرت شده بودند و توی تاریکی گم شده بودند. علیرضا فکر می کنه من طوریم نشده و از ماشین پیاده می شه و دنبال بچه ها می گرده در حالیکه با دست به سرش می زد. وقتی اونها را پیدا میکنه و می بینه طوریشون نشده میاد پیش من و صدام میزنه و تازه می فهمه که واقعا بدبخت شده چون من مثل اینکه مرده ام!

 با به هوش آمدن من خیال همه راحت میشه. ما به مقر برگشتیم. در اثر برخورد با شیشه ماشین، هم شیشه ماشین شکسته بود و هم بالای ابرویم پاره شده بود. دوستان ارتشی گفتند باید بره اهواز بخیه بشه ولی من دوری راه رو بهونه کردم (از آمپول و بخیه می ترسیدم) گفتم همینجا پانسمان کنید بره پی کارش. یک باند سفید دور سرم پیچوندند و آقا نژاد هم با ماژیک پشتش نوشت کاردستی گلمحمدی و کله ما تا چند روز شد اسباب خنده دوستان.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.